اتاق دلم

دوست بهترین همسایه دل است

کاش...

جمعه, ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۶ ب.ظ

یه کارگر خسته و یه پیرمرد عصا به دست توی آفتاب نشسته بودن منتظر اتوبوس! یه خانمی بچه به بغل اومد و ازشون سوال کرد: آقا امروز اتوبوس میاد؟ کارگر خسته گفت: خانم راستش من نیم ساعت منتظرم یه ماشینم رد نشده اجازه بدین سوال کنم! رفت سمت دکه اتوبوسرانی و سوال کرد: آقا شما گفتید یه ربع دیگه اتوبوس میاد ولی هنوز خبری نیست! متصدی دکه گفت: نه آقا منتظر نمونید امروز راهپیمایی روز قدسه به همین مناسبت همه اتوبوسا رفتن مصلا! خانم بچه به بغل غرولندی زیر لب کرد و تاکسی گرفت و رفت. کارگر خسته یه نگاهی به جیبش کرد و مسیر پیاده رو رو برای رسیدن به خونش انتخاب کرد اما پیرمرد عصا به دست یه گوشه توی سایه نشست و گفت: خدا بزرگه بالاخره یه ماشین برای من میفرسته که منو برسونه به خونه!


+ کاش در تقسیم مهربانی ها منصف تر بودیم!


  • سمانه.میم

نظرات  (۶)

  • یاسمین پرنده ی سفید
  • ...
    کاش
  • رادیو بلاگی ها
  • عجب... :(
  • آقاگل ‌‌‌‌
  • یاد یک آهنگی افتادم که می گفت: کسی که فرش میبافه نباید رو حصیر باشه! شاید بی  ربط بود. ببخشید.
    در تقسیم مهربانی ها منصف باشیم.

    پاسخ:
    اتفاقا اشاره ی مرتبط و بجایی بود :)
    بگم این حق هیچ کس نیست که با ثروت فقیر باشه
    کسی که فرش می بافه نباید رو حصیر باشه...

    چه قافیه دار شد جواب کامنت قبلی:))
    پاسخ:
    این ترانه ی مردمه که معین خونده دیگه :)

  • بای پولار
  • بهتره اصلا حرفی نزنم راجع به این پست. که خیلی دلم سوخت خیلی...
    پاسخ:
    😔
    :( دنیا جای عادلانه ای نیست. کاش حداقل خودمون به هم کمک کنیم کمی با مهربونی زندگی همو راحت تر کنیم...
    پاسخ:
    کاش...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی