وقتی مثل یه دوست کنارم می شینی و برام حرف میزنی همه چی خوبه! وقتی خاطره های کله پوکانت رو برام تعریف میکنی و من کلی می خندم همه چی خوبه! وقتی تو مسیر پیاده روی قدم به قدم من میای و همراهیم می کنی همه چی خوبه! وقتی دوتایی مون به یه نقطه خیره میشیم و از آرزوهامون می گیم همه چی خوبه! وقتی...
اما... اما امان از وقتی که اون جمله معروف رو به زبونت میاری... "دوستت دارم!"
این جمله یه جمله معمولی نیست یه زلزله اس که نه تنها دل من و تو بلکه زمین و زمان رو هم می لرزونه!
تو رو از کنار من به دورترین فاصله ها می بره اونقدری دور که باید سروپا گوش بشم تا بتونم صداتو بشنوم...
سهم من از این جمله فقط ترسه... ترس از دست دادن، ترس رفتن، ترس نموندن، ترس تکرار دوباره عاشقانه های ناتمام!
پس مثل همیشه باش فقط باش و کنارم بشین، برام حرف بزن، با من همقدم شو، همفکر، همدل... اما دوستم نداشته باش!